زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت
تا آخرین نفس که توانی در این تن است داغت امانتی است که همراه با من است رفـتـی و داغ دامن مـن را رهـا نـکـرد یاد تو در دل من و اشکم به دامن است چـون شـمـع ذرّه ذرّه دلـم آب شد ولـی در من هـنـوز شـعـلۀ امیـد روشن است جان میسپارم و دم آخر دلم خوش است دیدار تو مقـارن این جان سپـردن است یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است سنگ از مصیـبت تو دلـش آب میشود دلهای دشمـنان تو از جـنس آهـن است مویی که شـانه بود به آن دست فـاطمه دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است رفتی و بین این همه نـامـرد و بیحـیـا یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است |